رمان خواب بیدار مریم پیروند

رمان خواب بیدار مریم پیروند


قسمتی از داستان خواب و بیدار : سه روز از ماجرای بین منو خاله توران و زانیار گذشت، حالا علاوه بر خاله توران و زانیار عمو شکیب هم باهام سر سنگین شده بود انگار من به تنهایی هردو طرف این رابطه رو بعهده داشتم و مسبب اغفال پسرشون من بودم و انگار نه انگار برای زانیار رابطه‌ای وجود داشته لیلی و مجنون روزهای قبل تبدیل به دو قطب یخبندان شمال و جنوب شدیم. با فهمیدن خاله توران زانیار از این رو به اون رو شد، نمی‌دونستم خاله توران چی بهش گفته که تا این حد پریشونش کرده اما می‌ دونستم از دست منو حرفام و زور گفتنام بخاطر کشوندنش به اتاقم و سر رسیدن خاله توران حسابی از دستم شاکی و عصبیه. تنها رابط بینمون گوشیمون بود که گهگاهی به هم پیامی با مضمون کوتاه ردو بدل می‌کردیم و البته با جواب های خیلی کوتاه و تلگرافی. خوبی؟ غذا خوردی؟ خوابیدی؟ امروز مشکلی نداشتی؟ دانشگاه چطور بود؟ اتاقتی؟ فردا کلاس داری؟ منم شبیه تست و جواب فقط با آره یا نه بهش جواب می‌دادم. اما دیگه کاسه‌‌ی صبرم لبریز شد اگه به همین حال رهاش کنم حتی بیشتر از این هم شورشو در میاره، به اندازه کافی مراعاتش کردم …

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Clicky
پیمایش به بالا